سلام بر دستان کوچکی که گره های به بزرگی تاریخ را باز میکند
سلام بر چشمانی خشکیده ای که با دیدن سر بریده ی بابا خیس میشود
و سلام بر جسم ضعیفی که روی خاک سرد خرابه آرام میگردد
یه دختره سه ساله کنج خرابه ی شام کنج خرابه ی شام کنج خرابه ی شام
همش بونه میگیره میگه بابامو میخام میگه بابامو میخام میگه بابامو میخام.......
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط راف
آخرین مطالب